عناوین کتاب از فردو تا فردوس

       
       

شهیدآباد

«حاج غلام‌علی»[1] شاعر است. شعرهای انقلابی‌اش شعار روزهای نهضت بوده. طنین نغزگویی‌هایش همچنان در گوشم مانده: «این‌جا فردو است، کُنام شیران.» شاید اگر در روزهای آتش و خون به فردو می‌آمدی، جز زن‌ها و بچه‌ها، مردی در آبادی نمی‌یافتی. همه به میدان جهاد شتافته بودند. من معنای این دل‌باختگی را نمی‌فهمم. شاید از این دیار پنجره‌ای به فردوس باز است که ساکنانش در معرکۀ عشق سر از پای نمی‌شناسند. کاش من هم مقیم این شهیدآباد شوم.

فردو چه کند که 104 کوچه ندارد تا نام شما را بر سینۀ دیوارهایش بکوبند؟ شاید این دیار پاره‌ای از آسمان است که ناسوتیان را یارای گام‌زدن در کوچه‌هایش نیست. من که در خم یک کوچه‌اش مانده‌ام. نمی‌دانم، شاید این دیار قطعه‌ای از لاهوت است و این کوچه‌ها معبر لاهوتیان.

خام پنداشته بودند که با چیدن 104 لالۀ خمینی از گلزار فردو، نام این خاک بهشتی را در کوچه‌های تاریخ حیران می‌کنند؛ اکنون، تاریخ سرگردان کوچه‌های این دیار است. کور خوانده بودند؛ رنگ خون از صفحۀ تاریخ پاک نمی‌شود. خاک‌های «تپه‌چشمه» و «بستان» هنوز بوی خون فردوییان می‌دهد. جاری رشادت‌هایشان در «فتح‌المبین» و «إلی‌بیت‌المقدس» به زلالی چشمه‌های «برف‌انبار»[2] است.

باران بسیار آمده؛ امّا دست‌خط اصغر همچنان بر سنگرهای شلمچه و دیوار کوچه‌ها مانده است. نسل جنگنده‌های «میراژ» و موشک‌های «سام» منقرض شد و گلوله‌های منوّرِ قلم اصغر هنوز راه را می‌نمایاند.

گلوله‌هایی که از سر کینه بر سینۀ جوانان کربلایی فردو نواختند ره به جایی نبرد. خون‌های پاکشان درخت عزّت ایران اسلامی را بارور کرد و چشم کینه‌توزانش را کور. امروز، نام فردو لرزه بر جانشان انداخته و خواب از چشمانشان گرفته. تا راه فردوس بر فردوییان گشوده است، ما را چه حاجت به بُمب اتم؟

اینک ماییم و خون‌های پاک شما. این اقتدار را ارزان نخریده‌ایم که ارزانش وانهیم. سرنگونی این پرچم افراشته را پاک کنید از خیالتان. اوجی که امروز بر آن ایستاده‌ایم پُشته‌ای است به بلندای پایداری سیصدهزار کُشته. ما آمده‌ایم تا طرحی نو دراندازیم؛ نه اینکه به آنچه بود تن دردهیم.


 

 

[1] . حاج غلام‌علی کربلایی فردویی پدر شهید احمد کربلایی و عموی شهید اصغر کربلایی. شهید احمد کربلایی در عملیات «إلی‌بیت‌المقدس» به شهادت رسید.

[2] . نام کوهی در نزدیکی روستای فردو.