نوشتن از آنان که جانِ گران خود را به راه عقیده دادند و تن به
ارزانی یوغِ بیگانه نسپردند کارِ گمگشتهای همچون من نیست.
چشم دل باید تا پُرترۀ این مردانِ مرد را بر بوم دلها نقاشی
کنی. به توشۀ اندک خویش آگاهم، امّا چه کنم با حسرتی بزرگ که
این روزها دامنگیرم شده است؟ حسرت از غفلتی که در ثبت
بخشهایی از گنجینۀ دفاع و مقاومت، ناجوانمردانه، بر خود روا
داشتیم. درست است که باز هم میتوان سرنخهایی را دنبال کرد و
چشماندازهایی به زندگی شهیدان گشود؛ امّا بسیاری از پدران و
مادران شهدا از میان ما رفتهاند. دیگر، نمیتوان تصویر
بغضهای پاکشان را بر صفحۀ تاریخ نگاشت. قدر گلوهای
بغضاندودشان ندانستیم؛ بغضها در گلویشان ماند و روانۀ سرای
باقی شدند. مجالی برای درنگ نیست؛ باید کاری کرد.
پیش از همکاری با ستاد یادوارۀ شهدای روحانی،
«حاج علیرضا» را میشناختم؛ مردی متین و سنجیدهگوی که گرانی
اندوختههای عمرش در سنگینی و نکویی رفتارش پیدا بود. او خودش
از مردان جنگ بود و از «سارین»[1]خوردههای
«بدر» که سالیانی از زندگیاش را در لباس پاسداری از انقلاب
اسلامی گذرانده بود. شرح حکایت جوانمردیاش دفتری دیگر
میطلبد. این سابقۀ انس و آشنایی نهچندان دراز مرا به نگارش
دربارۀ برادر شهیدش، «اصغر کربلایی علی فردویی»، کشاند.
در آغاز، میپنداشتم شاید نتوان با چشمداشت به
بیستسال زندگی طلبهای جوان، که در عصر خویش شهرتی هم نداشته،
صفحاتی چند نوشت. اکنون به اشتباهم پی بردهام و معنای سخن
امام خامنهای (مدّظلّهالعالی) را بهتر از پیش میفهمم که جنگ
را گنج خوانده بود.[2]
آری، جنگ گنج است و مردان جنگ صاحبان این
گنجینهاند. هر یک از این شاهدان وجه الهی[3]
را شهری است. این نامها که بر سینۀ کوچهها میبینی تابلوهایی
است که تو را به سفر میخواند، سفر به شهر شهید. کولهبارت را
بربند و با من همسفر شو؛ مسافر شهر اصغر کربلاییام.
در این دفتر ـ هر چند بنای آن ندارم شیوۀ رایج شرححالنویسی
را رعایت کنم ـ سعی شده است سیر تاریخی رویدادها رعایت شود و
در پایان، با روبیدن غبار گذر ایّام از سرگذشت این شهید عزیز،
تصویری ـ هر چند نارسا ـ از بخشهایی از زندگی و شهادت وی
ارائه شود. ناگفته نماند که این قلم را در این عرصه هنری نیست؛
اگر رنگ نیکوی این دفتر چشمهایتان را نواخت، از پرتو نوری است
که از جایگه والای آن شهید بر این برگها تابیده.
از همۀ آنان که روزنههایی از زندگی این روحانی شهید بر من
گشودند و در بسامانکردن این نوشته یاریام کردند سپاسگزارم.
علی حسینیفر
قم ـ دیماه سال 1392
[1]
. مایع شیمیایی سمّی سارین که در حملۀ
شیمیایی به شهر «حلبچه» و در عملیات بدر از سوی ارتش
صدام عفلقی به کار گرفته شد.
[2]
. ر.ک. سخنان رهبر معظّم انقلاب اسلامی
در دیدار مسئولان دفتر هنر و ادبیات مقاومت،
25/04/1370.
[3].
قالَ رَسُولُ اللهِ
صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلهوَسَلَّمَ: لِلشَّهيدِ
سَبعُ خِصالٍ مِنَ اللهِ: ... وَ السّابِعَةُ أَن
يَنظُرَ في وَجهِ اللهِ وَ أنَّها لَراحَةٌ لِكُلِّ
نَبِيٍّ وَ شَهيدٍ؛
هفتمين ويژگی که خداوند شهدا را بدان ممتاز کرده اين
است که شهيد نظر میکند به وجه الهی و در سايۀ این
نگریستن، همچون انبیا، آرامش مییابد.
(حرّ عاملی، وسائلالشّيعة [طبع
اسلاميه]، ج11، ص.10.)
و امام خمینی (رحمهالله): «شهيد نظر میكند به
وجهاللَّه.» (صحیفۀ امام، ج13، ص313 و 314.)