عناوین کتاب از فردو تا فردوس

       
       

شکفتن اصغر

ماه شعبان سال 1345 بود؛ چهارشنبه، دومین روز از آخرین ماه خزان. فصل کشت‌وکار دهقانان به پایان رسیده بود. باغ‌های پیرامون آبادی لباسی بافته از ورق‌های زرد و سرخ به تن کرده بود. صدای پای زمستان از دور شنیده ‌می‌شد و این صدا هیاهوی کوچه‌های فردو را خاموش کرده بود. زوزۀ باد بود و رقص برگ‌ها بر سنگ‌فرش کوچه‌های دِه.

در آن روز سرد، اونقا اونقای نوزادی خانۀ حاجی‌اکبری را گرم‌تر کرد. حالا دیگر حاجی سه پسر داشت؛ «علی‌رضا» و «محمّد» و .... به یاد طفل شهید حسین (علیه‌السّلام) نام «اصغر» را بر او نهادند، «اصغر کربلایی».

چه زیبا بود این نام و نشان. شاید آن روز کسی نمی‌دانست این کودک شهرۀ زمین و آسمان خواهد شد و از شمع حیاتش گوهری شب‌چراغ خواهد ساخت. قلم سرنوشت سرمشق آزمونی حسینی و زینبی را بر دفتر زندگی اصغر کربلایی نگاشته بود. آزمونی که حاج غلام‌رضا و مادر اصغر را به هماوردی فراخوانده بود.